Ranitidine

For The Painful Stomachs

19.2.07

Happy Birth Night

دوستان کتاب آوردند با چند حلقه DVD و یک بطر Absolut !

9.2.07

The Voice Is Thicker Than Before; Something Wrong?ٌ

گوشی برداشتن بابای دوست دختر یک چیزی ست تو مایه های شاخ به شاخ آمدن یک تریلی از روبرو؛
در عرض چند ثانیه باید تصمیم بگیری؛
پات رو بذاری رو ترمز و قطع کنی،
یا فرمون رو به چپ بپیچی و بگی «ببخشید، مثکه ایشتبا گرفتم.»

6.2.07

شرح حال

گله نکنید تا کنکور ارشد.
من الآن همانقدر به رانیتیدین می رسم که به قیافه ام؛
و همانقدر به قیافه ام میرسم
که رفتگرهای مرزن آباد به پاک کردن خاک های روی انگشت میانی دست راست مجسمه آزادی نیویورک.
قیافه ای که دیگر به جای نگاه زیبارویان نگاه پیرمرد ژیلت فروش را برمی گرداند.