Ranitidine

For The Painful Stomachs

31.7.05

Looking For a Girlfriend

یه فیلسوفِ خدا بیامرز می گه دو اصل در دنیا وجود داره :
1 هر چی خوبه بردن.
2 هر چی مونده یه جاش می لنگه.

مستراح

چند قدم آن طرف تر از کلبه مستراحی بود و درش به شکل فجیعی باز مانده بود. داخل مستراح جلوه یک صورت انسانی را داشت و انگار داشت می گفت: «آن پیرکی که منو ساخته 9745 بار اینجا ریده و حالا مرده و من دیگه نمی خوام کسی دستش به من برسه. اون آدم خوبی بود. منو با عشق و علاقه ساخت. تنهام بذار. من حالا یادگار اون ما تحت نازنینی ام که کلکش کنده شده. هیچ راز و رمزی اینجا نیست. برای همینه که در بازه. اگه ریدنت گرفته، مثل گوزن ها برو لای بوته ها.»

صید قزل آلا در آمریکا/ ریچارد براتیگان

گور نوشته

از بیشه ها گریختم؛
ببرها را کشتم؛
ساس ها
مرا جویدند.

برتولت برشت

30.7.05

Brecht, The Poet

لطفی در حقم کن و خیلی زیاد دوستم نداشته باش !
از آخرین باری که دوستم داشتند به بعد، کم ترین محبتی ندیدم.

29.7.05

Brecht, The Poet

ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد.
دوباره دوام می آوَرَد؛
اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است.

دیالوگ

- این رفیق ما از کی اون توِه ؟ [به دستشویی اشاره می کند.]
- از وقتی اونجا رو پیدا کرده.
- نکنه برای رفیق ما اتفاقی افتاده باشه ؟
- شاید.
- چه اتفاقی ؟
- عاشق شده.
- پس چرا من نشدم ؟
- چه ربطی داره ؟
- بهتون که گفتم. ما از بچگی با هم بودیم. با هم راه می رفتیم. با هم غذا می خوردیم. همه جا با هم بودیم.
- پس چرا اون تُو نیستی ؟
- [با مکث و تردید] خب عشق با دستشویی رفتن فرق داره. این طور نیست؟ ... چرا، یک کمی فرق داره.


28.7.05

و چنین گفت دوک آلبانی

در دیو، ریختِ بد و کژمژ، آنقدر نفرت آور نمی نماید که در زن!

2000 years later

- بابا ! منو می بری سیرک ؟
- حالا چی شده که به سیرک علاقه مند شدی ؟
- آخه میگن توش یه آقاهه هست که می تونه روی دو پا راه بره.

در کتابخوانی

اسکیموها همه عمرشان را بین یخ ها سر می کنند اما هیچ تک واژه ای برای یخ ندارند.
Man: his first million years / M. F. Ashley Montagu

Men Decide

فرض کنید در یک اتفاق عجیب از تمام لباس های دنیا دو نوع شورت مانده باشد. کدام یک را انتخاب می کنید:
شورت خیلی گشاد که هر لحظه ممکن است از پایتان بیافتد؛
یا شورت خیلی تنگ که مسلماَ از پایتان نمی افتد اما پدرتان را درمی آورد.

27.7.05

Fast Fiction

- نه! شلیک نکنید.
آن روز مَرد با لباس خرس بیرون آمده بود.

استنلی بابین

در تئاتر

نقد تئاتر بیضایی رو نوشتم. علاقه مندان می توانند همه روزه از صبح زود تا نیمه های شب (یا برعکس) این نقد ارزشمند را در وبلاگ آبتین مطالبه و مطالعه نمایند.

روز مادر

روز مادر رو باید به فاحشه ها تبریک گفت که صد بار بیشتر از بقیه مادر شدن.

در پارک

-هر دختری که بتونه از مغزش استفاده کنه می فهمه که دوستی با من واقعاَ ارزشمنده.
-به خاطر همینه که هیچ دختری با تو دوست نمی شه ؟

GodFather

قرص بزرگ استامینوفن !
این قرص حقیر، رانیتیدین را به فرزند خواندگی بپذیرید.

در مراسم نام گذاری وبلاگ

-اسم از این مسخره تر نمی تونستی بذاری؟
-نه، مسخره ترهاش قبلا انتخاب شدن.

26.7.05

هدف من از تاسیس این وبلاگ ...

هر وقت اسهال داشتید یه سری بزنید.