پیاده روی خیابان ولیعصر توسط شهرداری سنگفرش خواهد شد
نمی دانند پیاده روی ولیعصر همه خاصیتش به چاله چوله هایش بود. می خواهند بردارند چاله هایش را و لذت اینکه پایت گیر کند و زمین بخوری و آه بکشی و به بهانه تکاندن خاک هم که شده، بر خطوط ملایم اندامت دست بکشم و تو از آن پس به بهانه نیفتادن هم که شده، دستم را محکمتر بگیری.
رابطه من و تو یکهو خراب نشد؛ یکهو نشست کرد. نه من مقصر بودم نه تو. مدتها بود می شنیدم صدای نشت لوله ای را آن زیرها. حالا از این پایین برایت دست تکان می دهم : بدرود ...
می گه «حالا تو بهش بگو، اگه احیاناً ناراحت شد ازش عذزخواهی کن.» مثل اینه که سر یکی رو بکنی تو چاه توالت، بعد اگه احیاناً سرش کثیف شد یه شامپوی خوب بدی دستش.
عقربه بزرگ تندتر می رود تا با عقربه کوچک همخواب شود. عقربه کوچک در حالیکه هنوز کاملا لخت نشده از زیرش در میرود. عقربه بزرگ با عصبانیت زیپش را بالا می کشد : «وایستا خ ... ه» و می خواهد برگردد دنبالش؛ غافل از اینکه آق داداش عقربه کوچک که بچه های گرد محل «عقرب فرزه» صدایش می زنند سر می رسد و می زند به ماتحتش: « راهتو بکش برو بچه !» و حالا هر دقیقه بپایش است...
پول همه چیز نیست، اما از داشتن تن سالم بهتر است. هر چه باشد آدم نمی تواند برود به قصابی و به قصاب بگوید: «ببین چه عالی برنزه شده ام و تازه این که چیزی نیست من هیچ وقت سرما نمی خورم.» و توقع داشته باشد که آقای قصاب گوشت راسته بدهد.