Ranitidine

For The Painful Stomachs

28.11.06

Sharing War

چهار سال آزگار گذشت؛
و من هنوز یاد نگرفته ام که چطور گوشت اندک غذای سلف را به نسبت برنج اش تقسیم کنم.
انگار که هر بار جنگی است و لشگر اندک گوشت ها از لشگر عظیم برنج ها به طرز فجیعی شکست می خورند.

26.11.06

ترق توروق تترق

پایم می داند من دردهای بزرگتری دارم که بخواهم به دردش آخ بگویم؛
فقط می خواهد به من یادآوری کند که آدم فقط از پله های خانه خودش می تواند ندید بالا برود.

22.11.06

The Catastrophe Behind A Leaf

روزی که اولین احمق به فکرش رسید که با یک برگ آنجایش را بپوشاند،
عمراً تصور نمی کرد مبدع دو تجارت بزرگ در دنیا باشد،
تجارت پوشاک،
و تجارت بدون پوشاک.

20.11.06

Curtains Dream Flying

میله پرده منو یاد ازدواج می اندازه؛
اینکه دو نفر رو صبح از هم جدا کنه،
و شب به هم برسونه.
در یک راستای مشخص.
تکرار.
بدون انحراف.

17.11.06

After The Party

می گه «چرا دیشب با همراه نیومدی؟»
می گم «بی همراه اومدم؛ شاید با همراه برگردم؛ وگرنه اگه با همراه می اومدم ،با وجود اون همه مذکر مست، باید بی همراه برمی گشتم.»

13.11.06

یک کاربرد؟

«جان من؟»
«مرگ من؟»

10.11.06

Natural ?

یعنی چه که «به مرگ طبیعی در گذشت.» ؟
اصلا مگر مرگ طبیعی می شود ؟
بالاخره آدم یک جاییش یک چیزیش می شود و می میرد.

7.11.06

Driving Faster, Not To Get Sooner, But To Escape The Anger

می پرسی «واقعا فکر می کنی تندتر بری زودتر می رسی؟»
نمی بینی توی آینه اعصاب ناآرام دارند تعقیبم می کنند،
نمی فهمی من تندتر می روم شاید که جا بمانند و آرام شوند.

4.11.06

Intellectuality

دو چیز هست در ایران که به آدم حس روشنفکری عمیق می دهد،
حساس نبودن به روابط دوست دختر،
و ندیدن بازی استقلال - پرسپولیس.

2.11.06

What You See Is What You Get

تفاوت ساختار جامعه ما با فرنگ این است که آنها می توانند نتیجه تلاش خود را ببینند.
این مطلب حتی در مورد تفاوت ساختار توالت ها نیز مصداق دارد !