خوشبختانه تو لحظه تحویل سال به چیز خاصی فکر نمی کردم. چیه؟ چرا این طوری نگام می کنی؟ خب معلومه که داشتم به تو فکر می کردم. ولی تو که دیگه چیز خاصی نیستی؛ حداقل برای من.
باید دور همه دخترهای دانشگاه رو خط کشید. بعد پایین پله های ابوریحان نشست با صدای بلند، به هر کی دوست داشتنی بود گفت «سلام دوست داشتنی!»؛ به هر کی نکبت بود گفت «سلام نکبت!».
می گه دوست دارم. بعد می ره و پیداش نمی شه. بعد دوباره میاد و می گه دوست دارم. بعد می ره و... حس یه کفتر رو دارم که براش طعمه می ذارن و هی نخ طعمه رو می کشن.