Ranitidine

For The Painful Stomachs

30.8.06

من به تو اعتماد کردم پویا، اما تو

مسخره ترین دلیل برای اینکه به کسی اعتماد کنی،
این است که به تو اعتماد کرده باشد.

28.8.06

Proud Violin

سازم شاکی شده،
می گه چرا دیگه وقتی جلوی تاکسی می شینیم نمی گی دونفر حساب کن آقا ؟

27.8.06

مدادهای زیاد تراشیده

من و تو مدادیم.
وقتی دور انداخته می شویم که نتوانند ما را در دستشان بگیرند.
نه وقتی که قدرت نوشتنمان تمام شود.

26.8.06

Beauty and the Problem of the Crowd

پاهای کشیده ات را به رخم نکش،
مرا یاد دروازه رم می اندازد.
راستی، می دانی این دروازه چقدر بازدید کننده دارد ؟

22.8.06

Taxi Driver

نه؛ من بقیه صندلی های تنهاییم را
برای تو که می گویی «پویا، دربست»
حرام نمی کنم.
من همه شان را پر می کنم
از آنهایی که تا جایی که مسیرمان با هم جور درمی آید، می آیند؛
بعد پیاده می شوند.

20.8.06

خوبها به کنار

چراغ قرمز را همه می ایستند و نگاه می کنند.
این طبیعت چراغ سبز است

که باعث می شود

با همه مهربانیش،

لحظه ای بیش نگاه نشود.

18.8.06

هرز نبودیم اگر کمی آنطرف تر می روییدیم

علف ها ذاتاً هرز نمی شوند.
صرفاً به خاطر اینکه جایی که روییده اند مزرعه ماست، هرزند.

16.8.06

بوق بـــوق

می گه «کاش قبلش به من می گفتی نمی خوای دیگه همدیگه رو ببینیم.»
وقتی راهی جز پیچ به چپ نیست هم باید راهنما زد ؟

15.8.06

Could Be My Dog

من سگها را دوست ندارم،
زیرا از ابراز محبت فرمانبردار آنها خوشم نمی آید.

سگ سفید/ رومن گاری

14.8.06

پیف پیف

زیاد که با افکارت کلنجار بروی،
هضم نمی شوند؛ تبدیل می شوند
به بادهای معده مغزت
بعد که از دهانت خارجشان می کنی،
همه جا را بو بر می دارد.

13.8.06

استدلال

چرا وقت را تنهایی تلف کنم؟
وقتی می شود با تو تلف کرد.

12.8.06

تند تر برو

روابط اجتماعی و خونگرمی ات خیلی که قوی باشد،
می شوی وانت.
دوستانت پشتت سوار شوند و بگویند «ما رو ببر گردش» .

9.8.06

فمنیسم آمد پای لخت سفیدش را گذاشت روی کیبورد. خواستم نوازشش کنم. چیزی نوشتم؟

دیگر ترس دخترها از مرد،
هم جنس ترس از شیر نیست به خاطر قدرت،
هم جنس ترس از موش است به خاطر کثافت.

8.8.06

جنگ از دیدگاه جمهوری اسلامی

کودکان لبنانی به شهادت می رسند؛
کودکان اسرائیلی به هلاکت.

6.8.06

Untouchable

دست نیافتنی هستی؛
درست مثل گـُهی که از خم چاه توالت پایین تر رفته باشد.

2.8.06

آدم بی اراده

دخترهای خوشگل فامیل مثل میوه های آبدار درخت ممنوعه آدم و حوا هستند.
باید دید و دست نزد.
اما در هر حال من هم آدم هستم.

1.8.06

اومانیسم

این یک فک است. اما خودش این موضوع را نمی داند. فک یا حلزون، برای خودش که هیچ فرقی نمی کند. چون به فکر این نیست که کسی باشد.

چگونه خرها خر شدند/ ژاک پرور