Ranitidine

For The Painful Stomachs

30.8.05

آداب معاشرت

سربازی که در جنگ دشمن را بکشد،
نباید از خانواده ی او معذرت خواهی کند؛
بلکه اگر تیرش به خطا رفت
باید از فرمانده اش عذر بخواهد.

آداب معاشرت/ ژان لویی فورنیه

29.8.05

Disasters

نفرت انگیز ترین آدم اونیه که،
برای خنداندن دوستی از جنس مخالف،
وسیله ای جز مسخره کردن دوستی از جنس موافق سراغ نداره.

27.8.05

رابطه زوری

این پسره هم گیر داده که با این دختره دوست شه.
این مثل اینه که یه بچه شش ساله بخواد با یه مرد 150 کیلویی اَلا کلنگ بازی کنه.

25.8.05

در کتاب خوانی

جنگ، مثل زن، آزمون خوبی برای مردان است.

هزارتوهای بورخس / ترجمه احمد میرعلائی

حس

احساس من نسبت به تو،
مثل احساس کوهنوردیه که از کوه سقوط کرده ؛
نسبت به جاذبه !

24.8.05

یه مشت جوگیر

در مکان هایی که سیگار کشیدن آزاد است،
اجباری نیست که سیگار بکشید.
مخصوصاَ وقتی که سیگاری نیستید؛
و ژست مناسب تری سراغ ندارید.

22.8.05

درخت آلوچه

یه درخت آلوچه اگه یه سال آلوچه نده،
باز هم یه درخت آلوچه ست.
اما مردم درخت آلوچه رو از طریق میوه ش می شناسن
نه از شکل برگهاش.

برگرفته از اشعار برشت

اتفاق

وحشت زده تر از صاحب پراید له شده،
کارگر افغانی بود که داشت قاب پنجره رو از جا در می آورد.

21.8.05

تفکر نه چندان زیبای علمی

می دونید چرا یه مادر به بچه ش عشق می ورزه ؟
چون اون گونه های تکاملی از انسان که این طور نبودند به علت مرگ و میر نوزادان - که ناشی از کم توجهی مادران بود - منقرض شدن.

19.8.05

آداب معاشرت

وقتی در انتخاب «تو» یا «شما» شک دارید، بهتر است که ضمیر «شما» را بکار ببرید. بعدها به آسانی می توانید از «شما» به «تو» تغییر لحن دهید. ولی بر عکس این کار کمی مشکل خواهد بود.

ژان لویی فورنیه

17.8.05

Brecht, The Poet

تو ضعفی نداشتی.
من داشتم؛
من عاشق بودم.

16.8.05

ضربان و هیجان

خانوم دکتر همیشه به بابام می گفت :
«ضربان قلب این پسر بالاست.»
اون هیچ وقت نفهمید که من فقط
وقتی منو معاینه می کرد،
هیجان داشتم.

ملهم از املی/ژان پیر ژونه

15.8.05

حکایت

یه انگلیسی که احتیاج فوری به شلوار راه راه داره می ره پیش خیاط.
[صدای خیاط]
«سرمون شلوغه. چهار روز دیگه بیاین آماده ست.» چهار روز گذشت.
«خیلی شرمنده م. هفته دیگه بیاین، دوخت خشتک رو خراب کردم.» یه هفته گذشت.
«بسیار شرمنده م، دو هفته دیگه بیاین، دوخت زیپ رو گند زدم.»
خلاصه بهار می شه و جادکمه ای ها هنوز باز نشده.
[صدای مشتری]
«لعنتی، اصلا خجالت داره. تو شش روز، می شنوی، تو شش روز خدا دنیا رو ساخت. اون وقت توی لعنتی تو سه ماه نتونستی یه شلوار خوب برای من بدوزی!»
[صدای خیاط]
«ولی آقای محترم، یه نگاه
به دنیا بنداز
یه نگاه هم
به شلوار من!»

دست آخر / ساموئل بکت / ترجمه استاد مهدی نوید

آرزوهای یک پدر فقیر 2

همه خانواده ها وقتی بچه شان به دنیا می آید؛
آرزوی بچه ای باهوش دارند.
اما من فقط می توانم امیدوار باشم
فرزندم خنگ باشد.
شاید که بعدها در مقام وزارت کابینه
زندگی راحتی داشته باشد.

14.8.05

Brecht, The Poet

می خواهم بروم با آن که دوستش می دارم.
نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه.

12.8.05

دیالوگ

پسر: پست فطرت ! چرا منو بوجود آوردی ؟
پدر : نمی دونستم.
پسر : چی ؟ چی رو نمی دونستی ؟
پدر : اینکه اون تو می شی.

دست آخر/ ساموئل بکت

11.8.05

فاتح

پدرم یه خلبان جنگی بود.
پدرم یه فاتح بود.
جایی که اون فتح کرده رو میشه با متر اندازه گرفت :
طولش یک متر و هشتاد؛ عرضش نیم متر
و عمقش هم یک ونیم متره.
جمعه ها با مامان می ریم اونجا.

10.8.05

ای رییس جمهور منتخب

انتخاب شما نشان داد
که تعداد افراد معیوب در ایران بسیار کاهش یافته است.
[عیب آنها این است
که می توانند بیندیشند!]

9.8.05

قبله های متحرک

و جالب تر از کعبه
همین جُردن خودمان است.
سرها همه جهت گرفته
به سوی قبله های متحرک
با ساق های برنزه.

گناهکاران بی گناه

بی جهت بر درخت تهمت بی برگ و باری نزنید.
خاک زیر پایش را آزموده اید ؟

8.8.05

دست از سرم بردارید

خوشا به حال مردگان؛
کسی دیگر متقاعدشان نمی کند.

برشت

7.8.05

دنیا

دنیا بد نشده؛
فقط دیگه جا نداره.

Broken Minds

می گفت : «بحث سیاسی فایده ای نداره. این مملکت درست بشو نیست. دستتو هر جا بذاری می بینی خرابه.»
گفتم : «اینجا چطور؟»
و دستمو گذاشتم روی سرش.

5.8.05

از من دلخور نباش

دلخور شدن از دست من مثل اینه که پات رو بذاری تو چاله، گل و شل بپاشه به ت؛ از چاله دلخور بشی.

گور به گور/ویلیام فاکنر

قلب ناپاک

احساس می کنم قلبم از ناپاکی بسیار، به مثانه ام رشک می برد !

گناه، عشق، ترس

گناه و عشق و ترس فقط صداهایی هستند که آدم هایی که نه گناه کرده اند ونه عشق بازی کرده اند ونه ترسیده اند از خودشون در می آرند برای چیزی که هرگز نه داشته اند و نه می تونن داشته باشند، بجز وقتی که اون کلمه ها رو فراموش کنند.

گور به گور/ ویلیام فاکنر

اسکول

«اسکول» مرغی ست که در 9 ماه اول سال برای زمستانش آذوقه جمع می کند و چون زمستان رسد، فراموش می کند که آنها را کجا پنهان نموده است !

حسن میرزا

3.8.05

قضیه

قضیه این نیست آدم چه کاری می کنه؛ قضیه اینه که اکثریت مردم چه جوری به کارش نگاه می کنند.

گور به گور/ ویلیام فاکنر

2.8.05

آری راست می گفت سهراب

آری، زندگی خالی نیست.
سیب هست.
گلابی هست.
اما چه کنم ؟
وقتی همه اش گندیده ست.

آرزوهای یک پدر فقیر

همه خانواده ها وقتی بچه شان به دنیا می آید؛
آرزوی بچه ای زیبا دارند.
اما من فقط می توانم امیدوار باشم
فرزندم زشت و کریه باشد.
شاید که بعدها رییس جمهور شود؛
و زندگی راحتی داشته باشد.

برگرفته از اشعار برشت

Brecht, The Poet

در خانه کسی که به دار آویخته شده، از طناب حرف نزنید.

1.8.05

روش روشنفکر شدن

برای روشنفکر شدن یه اصل رو رعایت کنید. اون هم اینه که با اکثریت مخالفت کنید. مثلا باید وقتی همه ازیه فیلم خوششون می یاد، شما بدتون بیاد. از سایت های پر طرفدار اظهار بی اطلاعی کنید: « چی؟؟ اُرکات ؟؟ نه. چی هست حالا ؟». قبل از اینکه با دوست دختر جدیدتون آشنا بشید باهاش راجع به سکس بحث های فلسفی کنید. اگه مثلا تو دانشگاتون همه طرفدار اکبر بودن، شما طرفدار محمود باشید. با یک ژست مناسب حرفای عجیب سیاسی بزنید:«گنجی هم از خودشونه!».
از نویسنده ها بمیرید واسه صادق هدایت واز شاعرا دلباخته شاملو باشید. از فیلم ها پدر خوانده رو بپسندید و دیالوگای ویتو کورلئونه رو حفظ کنید. از فرهنگ لغت چند تا از این لغتای «ایسم» دار رو حفظ کنید و راه به راه استفاده کنید. در آخر اعلام انزجار و تهوع از هری پاتر رو هم فراموش نکنید.