آش قرطی سیگاری نخورده، دهن سوخته
بابام میاد به منِ هنوز خفه از دود سیگار رفیقم،
و بوی غلیظ ادکلن رفیقه اش،
و اطوارهاشون روی صندلی عقب ماشین که اگه خود فروید خدا بیامرز هم اینجا بود سر در نمی آورد،
بو کشیده و بو برده و اخم کرده می گه: «باز از این دختر قرطی های سیگاری بلند کردی بچه؟»
و بوی غلیظ ادکلن رفیقه اش،
و اطوارهاشون روی صندلی عقب ماشین که اگه خود فروید خدا بیامرز هم اینجا بود سر در نمی آورد،
بو کشیده و بو برده و اخم کرده می گه: «باز از این دختر قرطی های سیگاری بلند کردی بچه؟»
<< Home