Ranitidine

For The Painful Stomachs

30.7.06

Clean Memory

شاکی نباش لطفاً
روز تولدت را فراموش نکرده بودم.
تو را فراموش کرده بودم.

28.7.06

داستان بی وزنی ما

همه معلق در فضا؛ آرام؛ بی اختیار به سمت هم حرکت می کنیم. من رانده می شوم به سمت معشوقه رفیقم، دستش را می گیرم تا پرت نیفتم. حالا رفیقم دارد دور می افتد. دارد چیزهایی بر زبان می آورد. اینجا هوایی نیست؛ صدایی تولید نمی شود. یک دختر دارد به سمت ما می آید. دارد پرت می افتد. دستش را می گیرم. باید بگیرم. قبلی دستم را رها می کند. نباید رها کند، چون می میرد. می میرد...

27.7.06

Happy Birhday Ranitidine !

رانیتیدین یه ساله شد.
تو این مدت براش هم پدر بودم هم مادر.
ولی به هر حال یه وبلاگ مادر می خواد.
یکی که سینه هاش مغزم بشه،
و شیرش جوهر.

24.7.06

آش قرطی سیگاری نخورده، دهن سوخته

بابام میاد به منِ هنوز خفه از دود سیگار رفیقم،
و بوی غلیظ ادکلن رفیقه اش،
و اطوارهاشون روی صندلی عقب ماشین که اگه خود فروید خدا بیامرز هم اینجا بود سر در نمی آورد،
بو کشیده و بو برده و اخم کرده می گه: «باز از این دختر قرطی های سیگاری بلند کردی بچه؟»

22.7.06

Deepness of the Distance

کلاس گذاشتی و پریدی اونور جوب کم عمق.
دو طرف جوب حرکت کردیم و هی به هم لبخند زدیم؛
نمی دونستیم جوب همین طور داره عمیق تر می شه،
تا جایی که حالا هیچ کدوم عضو مربوطه اش رو نداریم که بپریم اونور.

20.7.06

یه مرد بود، یه مرد

فکر کردیم مَردیم.
روی پاهای خود ایستادیم،
و نظاره کردیم
کسانی را که با سرعت از ما سبقت گرفتند.
کسانی که به جایی یا کسی یا جای کسی آویزان بودند.

18.7.06

مرد سفید سفید سفید چاق بگی نگی تاس

قیافه اش را که می دیدی می گفتی زندگی، چپ و راست، دوست دخترهای ناروزن، مستی های پنج روزه و ماشین هایی با گیربکس و دیفرانسیل خراب نصیبش کرده.
انگار در تمام عمر نامه ای جز صورت حساب برایش نیامده بود.

اتوبوس پیر/ ریچارد براتیگان

16.7.06

افزایش ارتفاع برج میلاد

به برج میلاد می گم: «دختر ابله و دهن بین !
بهت گفتن از بقیه کوتاهتری،
رفتی کفش پاشنه بلند پوشیدی،
سیخ اش رو کندی چسبوندی بالای سرت؟»
بهم میگه: «دخترا هم مطمئنا همین کار رو می کردن،
اگه حفظ تعادل براشون مهم تر از افزایش قد بود.»

14.7.06

مسخ

آدم ها خوبند؛ دوست می شویم؛ گه می شوند؛ خطابشان می کنیم: گه !
پاسخ می دهند: ما را همان طور که هستیم (گه) ، دوست داشته باش.

13.7.06

تعهد مدرن

من به تو هم تعهد دارم.

11.7.06

پازل زندگی

پازل زندگی آدم ها به تنهایی پیچیده نیست.
پیچیده می شود وقتی کسی از بعضی قطعه های پازلت خوشش بیاید و با خودش ببرد.
پیچیده تر می شود وقتی کسی بیاید، تمام قطعاتش را روی قطعه های پازلت بریزد بعد بگوید: «بیا دو نفری پازلمون رو بسازیم.»

9.7.06

با من از این شوخیا نکن

آدم ها خیلی از شوخی خوششان نمی آید،
به خصوص وقتی کسی باآنها شوخی کند،
نه اینکه خودشان با کسی شوخی کنند.

Jacques Prevert

8.7.06

چرا باید بهت دروغ بگم ؟

هر آدمی دارای اندامی است؛
با نقش دماغ پینو کیو.

6.7.06

Positionology

دختره داره پیش من گریه می کنه؛
پسره یهو می پره وسط و گویا به قصد عوض کردن حال و هوا یه جوک تعریف می کنه.
مثل اینه که تو جایی که یه گاز تند و سرفه آور تو هوا پخش شده، یکی بپره وسط و اسپری «بَه بَه» بزنه !

4.7.06

من کاپریو نیستم یا تو وینسلت؟

طرح زدن من بر اساس تصورم از اندام برهنه ات،
فحش هایی که نثارم می کنی،
و منی که تازه فهمیدم تایتانیک فقط یک فیلم بود !

1.7.06

عینک آفتابی در جایی که آفتابی نیست

آدم ها حاضرند نبینند، اما دیده شوند.

برگرفته از میرا/ کریستوفر فرانک